1401/12/20
یادداشت؛
پوسیده‌ترین شیوه‌‌های تربیتی

 

رضا مقصودی / تا چند وقت پیش متن‌هایی منتشر می‌کردیم با عنوان «پوسیده‌ترین شیوه‌های تربیتی ».

در این نوشته‌ها سعی کردیم نگاهی انتقادی داشته باشیم به شیوه‌های تربیت کودکان. و نواقص این روش‌ها را تحلیل و بررسی کنیم. به پدیده‌هایی مثل تهدید، سرکوب، نصیحت، رشوه و چند مورد دیگر پرداختیم. این بار می‌خواهم خاطره‌ای تعریف کنم. خاطره‌ای تلخ و قابل تامل، از این که شیوه‌های پوسیده تربیتی یک عنوان انتزاعی نیست و در روح و جان و عمق رفتارمان تنیده شده و دیگر به چشم‌مان هم نمی‌آید و حواس‌مان نیست.

چند روز پیش در بستر بیماری آرمیده بودم. زیر سرم دراز کشیده در درمانگاهی؛ بین بی‌هوشی و هوشیاری در رفت و آمد. چشم‌هایم را نمی‌توانستم باز کنم اما گوش‌هایم می‌شنید. در همین عوالم بودم که پسرکی خردسال گریه کنان و هوار کشان، روی تخت کناری من خوابید. پدرش هم به عنوان همراه به اتاق تزریق آمده بود.

به گفت‌وگو‌های این پدر و پسر توجه کنید:

پسر: (گریه) من نمی‌خوام آمپول بزنم.

پدر: عزیزم اگه آمپول نزنی خوب نمی‌شی.

پسر: (جیغ) تو رو خدا

پدر: به جون بابا اصلا درد نداره. اصلا می‌گم بدون سوزن بزنه برات. بخواب.

پسر: (بغض) نه نمی‌خوام.

پدر: ببین اگه نزنی، همین‌‌قدری می‌مونی، دیگه بزرگ نمی‌شی. منم دیگه دوستت ندارم.

پسر: (گریه و ناله)

پدر: قربونت برم بخواب. پات رو هم آنقدر تکون نده. اگه تکون بخوری سوزن می‌شکنه، می‌مونه توی پات دیگه نمی‌تونی راه بری. اگه قول بدی پسر خوبی باشه آقای دکتر بهت شکلات میده، منم بعدش می‌برمت پارک.

پسر: (گریه شدید‌تر)

پدر: عه! عه! مرد گنده رو نگاه، داره گریه می‌کنه. زشت نیست؟ بهت می‌خندن‌‌ها. مگه تو دختری داری گریه می‌کنی؟

پسر: (هق‌هق)

پدر: (عصبانی شده و صدایش را بالا می‌برد) اه! بخواب دیگه اعصابم‌رو خرد کردی. بگم آقا دزده بیاد ببردت؟ بگم بیان دست و پات رو بگیرن و نتونی جنب بخوری؟

خلاصه آن طفلک آمپول را زد.

اشک‌آلود و نفس‌ نفس‌‌زنان از درمانگاه رفت. من ماندم و درد. از یک طرف درد بیماری خودم که امان بریده بود. از طرف دیگر درد بی‌خردی، ناآگاهی، عدم وجود مهارت در تربیت و بچه‌داری.

شاید همه مدت زمانی که آن دو در اتاق تزریقات بودند پنج دقیقه نشد اما در همان وقت کوتاه هم این پدر تمامی المان‌هایی که در شیوه‌های پوسیده تربیتی نام بردیم، عملیاتی کرد. به آن کودک دروغ گفت. تهدید کرد. او را ترساند. با دادن وعده‌ پوچ سعی در فریبش داشت. رشوه داد. بذر تبعیض جنسیتی را در ذهنش کاشت. فرزندش را نسبت به حرف‌های خودش بی‌اعتماد کرد و...شیوه‌های پوسیده تربیتی یک عنوان انتزاعی نیست و در روح و جان و عمق رفتارمان تنیده شده و دیگر به چشم‌مان هم نمی‌آید و حواس‌مان نیست.

حواس‌مان را بیشتر جمع کنیم.

در طول روز و در روابط‌مان با فرزندان، چندین و چند بار از این شیوه‌های نادرست استفاده می‌کنیم؟ که برای‌مان به صورت عادت درآمده و دیگر به چشم هم نمی‌آید.

وقتی می‌گوییم: «از نو، نگاه، اندیشه» یعنی در ریزترین و ظریف‌ترین نکات رفتاری‌مان دقیق شویم، عیب و ایرادش را بسنجیم و نگاه عمیق‌تری داشته باشیم.

پی‌نوشت:

عزیزدلم که اسمت را هم متوجه نشدم و فقط صدای بغض‌آلود دردمندت را شنیدم، من همانی هستم که روی تخت کناری تو دراز کشیده بود. امیدوارم کسی باشد این متن را برایت بخواند.

دوست من! آمپول درد دارد. مثل خیلی چیزهای دیگر در زندگی. اما مجبوریم تحمل کنیم. زندگی همیشه خوب و شاد و شیرین نیست. روزهایی هم دارد که بیمار می‌شویم، درد می‌کشیم و اشک می‌ریزیم.

گریه کن. گریه برای ما آدم‌هاست و پاسخی نسبت به رنجی که می‌بریم. مرد و زن ندارد.

عزیز من! دکتر شکلات نمی‌دهد. آمپول بدون سوزن نداریم. هیچ‌وقت پدر و مادرت دست از دوست داشتن تو نمی‌کشند. تو را به دست دزد هم نمی‌دهند.

پسر گل! مریض شدن هم یک تجربه است. با وجود اشکی که ریختی و درد و سوزششی که تحمل کردی، تو بزرگ‌تر شدی. بزرگ‌تر شدن خوب است.

انتهای پیام/



دانلود فایل