1402/09/25
یادداشت؛
شهید باکری اهل آذربایجان شرقی بود!

 

مصطفی قلیزاده علیار/ بله، ماجرا از این قرار است که روزی، روزگاری دو شهید بزرگ ملی و مقدس ما «آقا مهدی باکری» و «حمید آقا باکری» در این شهر ارومیه آذربایجان غربی خانه و کار و فعالیت داشتند و در خردسالی از میاندوآب آذربایجان غربی به نوشین شهر آذربایجان غربی آمده و بعدها در ارومیه مرکز آذربایجان غربی درس خوانده بودند و منزل پدری داشتند و اینجا ازدواج کردند و در سپاه و بسیج و جهاد سازندگی آذربایجان غربی بودند و شهردار ارومیه‌یِ آذربایجان غربی و ... البته آقا مهدی در تبریز آذربایجان شرقی ما چهار سال دانشگاه خوانده، بعدش در ارومیه یِ آذربایجان غربی مبارزات بر ضد رژیم پهلوی داشته و حمید آقا در بحبوحه انقلاب از مرزهای آذربایجان غربی سلاح وارد کرده و به انقلابیون ضد شاه در آذربایجان غربی رسانده بود و ... آقا مهدی در دو سه سال دوره فرماندهی لشکر عاشورا در جبهه جنوب با تبریز ارتباط داشته چون لشکر عاشورا (مال رزمندگان آذربایجان غربی و  شرقی و حتی زنجان) در تبریز بود اما آقا مهدی و حمیدآقا مدام در جبهه ها بودند و شهید شدند و ... تَمّت!

اما این دو شهید آذربایجان غربی، به لحاظ تاریخی به نام شهدای تبریز و آذربایجان شرقی ثبت  شده و اخیراً در محضر حضرت آقا هم دوستان و هم استانیهای شرقی و تبریزی من بنده، باز هم شهید مهدی باکری و شهید حمید باکری آذربایجان غربی را با افتخار تمام به نام شهدای آذربایجان شرقی زدند!! البته حضرت آقا به نام «شهدای آذربایجان» نام بردند.

شخصاً برای من تبریزی و بچه آذربایجان شرقی، مایه افتخار است که این دو شهید را شرقی و تبریزی بنامند!! در عین حال که همه جای ایران سرای من است و شرقی و غربی و فلان شهر و بهمان استان نداریم، اما به لحاظ تاریخی و تقسیمات کشوری، و نیز برای حفظ جزئیات تاریخی و سجل و آمار، شهیدان باکری، اهل میاندوآب آذربایجان غربی هستند و محل زندگی و خانه پدری شان در ارومیه آذربایجان غربی بود، و نیز صد البته این دو شهید بزرگ را به نام آذربایجان شرقی زدن، نوعی تحریف تاریخی است. آیا همشهریهای تبریزی من قبول می کنند و اجازه می دهند که مثلاً شهید یاغچیان را به نام ارومیه بزنند؟ یا استاد شهریار را که سه چهار سفر مفضل به ارومیه داشته و سه شعر فاخر هم برای ارومیه گفته و تعلق خاطری به این شهر آذربایجان غربی داشته، اگر کسی بگوید شهریار شاعر ارومی است، تبریز همینطوری تماشا می کند؟! یا مثلا اگر کسی شهریار را به علت اینکه 30 سال تمام در تهران اقامت داشته، شهریار تهرانی بخواند، ما تبریزیها، ساکت می مانیم؟! قس علی هذا ...

خب،نتیجه؟ هیچ! عرضم این است که انگاری زعمای قوم در ارومیه و میاندوآب اعم از فلان نهاد و بهمان اداره و شخص و شخصیت و اهل قلم و منبر و رسانه و مرکز و دائره و ائمه محترم جمعه و جماعات که چشم بیدار و زبانی گویای مردمند، برایشان فرقی نمی کند که شهیدان باکری به تدریج تبریزیده و شرقیده شوند! و نامشان از دفتر شهدای ارومیه و میاندوآب و غربی، حذف شود! ... چون، به قول تهرانیها: اصلا ککشان هم نمی گزد!

البته از انصاف نباید گذشت که هر سال در اسفند ماه و سالگرد آقا مهدی در ارومیه، یک مجلس ختم برای خالی نبودن از عریضه برپا می شود!! ... کما اینکه با قهرمان بزرگ و انقلابی امنیت و امام جمعه مجاهد ارومیه مرحوم شیخ غلامرضا حسنی هم چنین معامله می کنند و به یک مجلس یادبود و فاتحه در باغ رضوان بسنده می شود! ...

باز هم خدا خیرش دهد نویسنده متعهد و دانشمند میانه ای و شرقی و هم استانی من استاد شیخ «عبدالرحیم اباذری» را، که اگر در دهه هشتاد کتاب خاطرات حسنی را تدوین نمی کرد، هیچی از حسنی در عالم نشر و تاریخ انقلاب نبود و احتمالا بعضی همشهریهایش، به کلی نامش را از تاریخ حذف کرده بودند!!

البته منِ «میرزاسرگردان»! نه سر پیازم و نه ته آن؛ اما آرزو می کنم کاش آقای حسنی هم با تبریز ارتباط بیشتری داشت تا لااقل همشهری های تبریزی و شرقی ما، ایشان را هم به نام خود می زدند و کارهایی فراتر از یک مجلس ختم سالگرد برایش انجام می دادند! ... و نیز ایضاً همچنین شهید بابا ساعی و شهید مهدی امینی و شهید نادر علیزاده قهرمان و ... کاش تبریزی و اصفهانی و شیرازی و ... بودند!

انتهای پیام/



دانلود فایل