NayeGhalam | پایگاه خبری تحلیلی نای قلم ارومیه

یادداشت؛

مرثیه‌ای برای مرحوم مدرسه!

تاریخ انتشار: 1401/10/19 | 22:19

دکتر شفیع بهرامیان

خدایش بیامرزد، روزگاری امید بزرگ و کوچک برای پیشرفت و توسعه بود. پدران و مادران با تحمل سختی‌ها و مصیبت‌ها و البته  با دلی سرشار از امید و آرزو فرزندان خود را روانه آن می‌کردند؛ اطلبوا العلم ولو بالصین؛ چنین گفته بود محمد(ص) آن آخرین فرستاده خدا، علم را فراگیرید حتی اگر در چین و ماچین باشد! و براین مسلک، روزگاری، مدرسه قبله‌گاه طالبان علم و دانش و معرفت شد.

 اما دریغ و افسوس که دولت مستعجل بود و جوانی ناکام، مدرسه‌‌ای که سنگ بنیانش بدرستی نهاده نشد؛ الف و بایش با تزریق ترس و باء و تایش با خشونت و تَرَکه و شلنگ برپا شد،. آموزگارش رفته رفته از کرسی خدایگانی به بر بام حضیض و خواری کشانده شد، و نام معلم که روزگاری بزرگترین سرمایه اجتماعی هر شخص در این سامان بود چنان به ورطه سقوط و استهزا  کشانده شد که امروز دیدن چنین صحنه‌هایی دیگر حتی کک کسی را نمی‌گزد و هیچ وجدانی را نمی‌آزارد و  دستگاه متولی‌اش با طرح معلم غیر دولتی و غیر رسمی بر این تشت رسوایی سرپوش کبک در برف می‌نهد! و مگر شان و منزلت انسان به نوع قرارداد و سنخ استخدام و شیوه به‌کارگیری اوست! مگر رسمیت استخدام سبب احترام و بزرگی و غیر آن زمینه ساز مجوز تمسخر و بی احترامی و بهره‌کشی است؟

کودک که بودم اول بار که فهم می‌کردم پدرم را قهرمان این زندگی می‌دانستم، مدرسه که رفتم معلم جای پدر را گرفت و با این الگو بزرگ و بزرگ‌تر شدم تا سر از کلاسهای دانشگاه درآوردم آنجا دیگر  اساتیدم برایم بااهمیت‌ترین شخصیت‌های زندگی بودند و این حکایتِ نه فقط من، بلکه همه آنانی بود که از دهه‌های سی و چهل و پنجاه و شصت تا هفتاد به مدرسه رفتند. اکنون چه شده که چنین حرمت آموزگار به ثمنی بخس، چوب حراج خورده است!

دیگر چه امیدی است به کلاسی که در او اندک احترامی نیست! شاید که ناقوس مرگ مدرسه با شکستن حرمت آموزگار، دیر زمانی است که به‌صدا درآمده از همان روز که مدرسه به دولتی و  غیر دولتی منشق شد و فیش حقوق معلم در میان تمام کارمندان دیگر دولت، کمترین شد! همانجا فاتحه مدرسه و آموزش و پیشرفت به تمامی خوانده شد، همانجا حرمت آموزگار نیز در همان تابوت مدرسه به خاک سپرده شد و تنها کاری که از دستمان بر می‌آید خواندن فاتحه‌ای بر مزار  این مرحوم است. الفاتحه

از دست همه فراز و فرودهای این روزهای زندگی‌، دلم خون است و کاری از دستم بر نمی‌آید جز همین غر زدن‌های مجازی!

انتهای پیام/

ارسال نظرات